غرابا مزن بیشتر زین نعیقا


که مهجور کردی مرا ازعشیقا

نعیق تو بسیار و ما را عشیقی


نباید به یک دوست چندین نعیقا

ایا رسم و اطلال معشوق وافی


شدی زیر سنگ زمانه سحیقا

عنیزه برفت از تو و کرد منزل


به مقراط و سقط اللوی و عقیقا

خوشا منزلا، خرما جایگاها


که آنجاست آن سرو بالا رفیقا

بود سرو در باغ و دارد بت من


همی بر سر سرو باغی انیقا

ایا لهف نفسی که این عشق بامن


چنین خانگی گشت و چونین عتیقا

ز خواب هوی گشت بیدار هرکس


نخواهم شدن من ز خوابش مفیقا

بدان شب که معشوق من مرتحل شد


دلی داشتم ناصبور و قلیقا

فلک چون بیابان و مه چون مسافر


منازل: منازل، مجره: طریقا

بریدم بدان کشتی کوه لنگر


مکانی بعید و فلاتی سحیقا